با سلام خدمت شما خواهر بزرگوار؛
اميدوارم تعطيلات ابتداي سال را با خوبي و خوشي به پايان رسونده باشيد....
خيلي خوشحال ميشم در نقد وبلاگ بنده شركت كنيد:
http://www.parsiblog.com/yar/Discus.aspx?GID=945&DID=1193
مطمئنم نقطه نظرات شما بهترين نقد و بهترين راه براي پيشبرد وبلاگ خواهد بود.
سلام نرگس جان ، پيشاپيش سالروز ولادت با سعادت نبي مكرم اسلام ،محمد مصطفي صلوات الله عليه و آله و امام جعفر صادق رو به شما تبريك ميگم
هفته وحدت گرامي باد
سلام نرگس عزيزالهي سيزده هاي زندگيت از امروز بدر بشه ، هميشه گل بگي و گل بشنوي، تو سبزه هاي زندگيت هيچوقت گره نيافته
سيزده فروردين؛ روز طبيعت، روز پايان دوره جشن هاي نوروزي است. در اين روز مردم بنابر يک سنت فرهنگي از خانه ها بيرون و به دشت و صحرا و باغ مي روند تا آخرين روز عيد را در طبيعت و در کنار سبزه و گياه و آب روان چشمه ها و جويبارها به شادي و خوشي بگذرانند.بيرون رفتن از خانه درروز سيزدهم فروردين و آن روز را بـه شـادي و تفـريـح گذراندن از رسوم ديـريـن ايـرانـي اسـت. در اساطير ايراني عمر جهان هستـي 12 هـزار سال است و عدد 12 كه از بروج دوازده گانـه گرفته شده است و پـس از دوازده هـزار سـال عمر جهان بسته مي شود و انسان هايي كه در جهان هستي وظيفه آنها جنگ در برابر اهريمـن است، پس از دوازده هزار سال بر اهريمـن پيروز مي شوند. از آن پس ديگر جهان مادي وجود نخواهد داشت و آدميان به جايگاه ابدي خويش بـه عـالـم مينو باز مي گردند. با دانستن اين موضوع مي توان گفت كه اولين دوازده روز جشن زايش انسان گويا تمثيـلـي از 12 هزار سال زندگي انسـان هـاسـت و از روز سيزدهم تمثيلي از هزاره سيـزدهـم مـي تواند باشد كه آغاز رهايـش از جهـان مـادي است و از اين رو روز سيزدهم مي توانـد روز بـازگشـت ارواح مـينـو و روز بـزرگ رامـش كيهاني باشد. روزهاي ماه در ايران قديم نامي ويژه داشت و هر يك متعلق به ايزدي بود و روز سيزدهـم متعلق به ايزد تير يا "تيشتر" ي بود كـه ايزد باران است. براي اين كه اين ايزد پيروز باشد لازم بود كه همه مردمان در نماز از او نام برنـد و از او طلب باران كنند. همچنين خـوردن غـذاي روز در دشـت و صحـرا نشانه همين فديه گوسفند بريان اسـت كـه در اوستا آمده و افكندن سبزه هاي تازه دميده نوروزي به آب روان جويبارها از كارهـايـي است كه در اين روز انجام مي دادند. هم اكنون نيز در اين روز كه روز طبيعــت نام گرفته است، مردم بنا بر سنت فرهنگي خود همراه دوستان و خـويشاوندانشان از خــانه خارج مي شوند و به دشت و طبيعت مي روند تا آخرين روز عيـد را بــه شــادي و تفــريح بگذرانند. دراين روز معمولا مردم براي ناهـار آش مـي پزند و معتقدند كه بايد در خارج از خانـه اين غذا تهيه شود و همراه آن نيز باقالاپلو، سبزي پلو يا ماهي مي خورند. همچنين خوردن آجيل، كاهو با سركه انگبيـن عصرانه بيشتر مردم است. نزديك غروب نيز پيش از ترك كـردن طبـيعـت هر خانواده اي سبزه اي را كه پيش از نوروز سبز كرده است به نشانه بركات و فرواني در آب مي اندازند و سپس به خانه باز ميگردند.
زمين سردش بود، زيرا ايمانش را از دست داده بود ؛ نه دانه اي از دلش سر در مي آورد و نه پرنده اي روي شانه هايش آواز مي خواند. قلبش از نااميدي يخ زده بود و دستهايش در انجماد ترديد مانده بود. خدا به زمين گفت: عزيزم ايمان بياور تا دوباره گرم شوي. اما زمين شک کرده بود، به آفتاب شک کرده بود، به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود. خدا گفت: به ياد مي آوري ايمان سال پيشت چگونه به پختگي رسيد؟ تو داغ پر شور بودي و تابستان شد، و شور و شوقت به بار نشست و کم کم از آن شوق و بلوغ به معرفت رسيدي، نام آن معرفت را پاييز گذاشتيم. اما...
آنگاه كه در پگاه نخستين بامداد از نخستين روز سال نو نقاب شب از پرده آسمان فرو مي افتد و خورشيد درخشان رخساره دلرباي خود را برگيتي و موجودات آن مي نماياند و آنگاه كه نخستين نسيم بامداد بهاري با بوي خوش نو گلان نو شكفته آذين بخش گستره سبز چمنزارها و مرغزارهاست و غنچه هاي به ناز آرميده در پرنيان سبز نو برگ ها به بانگ و ترانه مرغان به بزم رفته در اوج آبي آسمان نرم نرمك ديده مي گشايند، نوروز، روز نو، روز تازگي و طراوت، روز تولد دوباره گيتي اغاز مي شود، روزي كه تعلق خاطر طبيعت با رنگ سبز است و هستي مفهومي از ميلاد!.
نوروزتان مبارك
سالتان خوش
ايامتان به كام
به روز باشيد و بهروز
يا علي
چه نيکوست حکم آن شهي که ما را بعد از اداي تکيف، با دعوت به اضافه کاري به نعم نا متناهي جنان بشارت فرموده، به عباد خويش اذن تقرب مي دهد! و چه نيکوست عبدي که با پاسخ به دعوت ارباب، منزلگه خويش را به زيباترين نقطه اعلي عليين انتقال مي دهد!
بيا تا با استجابت دعوت ارباب، خطاهاي خويش را با اضافه کاريهايمان جبران نموده، خود را در اداي تکليف تقويت نمائيم. بيا نماي وجوهمان را با زيور معنويت بيارائيم. بيا پنجره دل را در زلال مستحبات از گناهانمان پاک سازيم تا نور خورشيد يکتا در دلهايمان بتابد و خانه دل را منور کند. شايد بتوانيم در روشنائي خانه دل، کبريت عشق را بيابيم و تنور معرفت الله را در آن شعله ور سازيم تا از نان يقين و کباب رضا بهرمند گرديم!