• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : صبر و رضايت 2
  • نظرات : 33 خصوصي ، 137 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    روز صبح تو بيمارستان طبق معمول،پزشك اومد بيماراشو ويزيت كنه

    ديد يه پيرمرد چهارزانو نشسته رو تخت، سرم به دستش داره قرآن ميخونه

    پزشك كه اعتقادي به اسلام نداشت گفت:پيرمرد تو كه معنيشو نمي فهمي واسه چي

    ميخوني؟


    پيرمرد با آرامش گفت: پسرم از قرصايي كه تو هم به من ميدي چيزي نميفهمم ولي

    بايد حتماْ اونا رو بخورم !