امام گرامى باقر العلوم،هفتم ذيحجهى سال 114 هجرى در پنجاه و هفتسالگى در زمان ستمگر اموى«هشام بن عبد الملك»مسموم و شهيد شد،در شامگاه وفات به امام صادق عليه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اكنون پدرم را ديدم كه شربتى گوارا نزد من آورد و نوشيدم و مرا به سراى جاويد و ديدار حق بشارت داد»
ديگر روز تن پاك آن درياى بيكران دانش خدايى را در خاك بقيع كنار آرامگاه امام مجتبى و امام سجاد عليهما السلام به خاك سپردند،سلام خدا بر او باد (35) .
و اينك در نشيب پايان موجى از دانش آن گرامى را در سخنان زير به تماشا بنشينيم:
دروغ خرابى ايمان است (36) .
مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمىشود (37) .
حريص بر دنيا همچون كرم ابريشم است كه هر چه پيله را بر خود بيشتر بپيچد بيرون آمدنش مشكلتر مىشود (38) ...
از طعن بر مؤمنان بپرهيزيد (39) .
برادر مسلمانت را دوستبدار و براى او آنچه براى خود مىخواهى بخواه و آنچه را بر خود نمىپسندى بر او نپسند (40) .
...اگر مسلمانى براى ديدار يا حاجتى به خانهى مسلمانى بيايد و او در خانه باشد و اجازهى ورود به او ندهد و خود نيز به ديدار او بيرون نيايد،پيوسته اين صاحب خانه در لعنتخدا خواهد بود تا آنگاه كه يكديگر را ملاقات كنند (41) ...
همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مىدارد (42) .
آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد (43) .
آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مىدانند بد مردمانى هستند (44) .
همانا خداوند بندهيى را كه دشمن داخل خانهى او شود و او با وى مبارزه نكند دشمن دارد (45) .
«پايان»