فطر آمد ...
رمضان زيبايي ها رفتند و فطري آمده که سراپا راز و رمز است. فطر محبان دوست، اگر چه با فراق شهرالله همراه شد؛ اما براستي آيا پاياني بر آغاز رمضان مي توان تصور شد؟ فطرت فطر از فکرت محبت يزدان بي نياز آکنده است و چه مرحبا بر بهره برداران از گذشته و توشه انديشان بر آينده.
و فطر آمد ... «اللهم لک صمت و علي رزقک افطرت ...» و چه جذاب است افطاري که با ترک معصيت باز شود. چه سبز پيکر است آنکه از گناه روزه گرفت و با رمضان افطار کرد. و چه خوش منظر است آن هنگام که ضيافت الهي با حضور تارکين و صامئين نضج يابد و به بار بنشيند.
آري، فطر پايان نيست، بلکه آغازي است بر يک دوره امتحان. اي انسان! مي تواني .... تجربه ات را به کار بند و از کسالت و روزمرگي رهايي ياب. زنگارهاي آغشته با تزوير و ريا شايد که بار ديگر جام بلورين «يوم الست» داده ات را مکدر نسازد. از او تو خود مواظبت کن اگر درسي شب سپري گشته نجوا کردي که: «اللهم اني افتتح الثنا بحمدک ...» فتح الفتوح افتتاح سالت را در بندگي رب بيازين تا جوانه هاي آبياري شده از تشنگي روزه وجوع آن روحت را جسيم گرداند.
و فطر آمد ... او آمد تا قدرت عبوديت را در تلالؤ عبادت نمايان سازد. او آمد تا از راهي که سراسر آن آکنده از قطاع الطريق است، بيم دهد و مشعل توکل را با چلچراغ توسل در آميزد.
و فطر آمد ... اما نه با گذشتن از علي (عليه السلام) که با قسم بر ادامه را هو و بر زمين ننهادن ارزش هايش. چه اگر مي توان صائم بود و مشقت توبه را پذيرفت اما از درگاه صاحب خانه مدد نجست؟
و فطر آمد ... با راهي بس طولاني و صعب، همانند روز حشر در محضر خالق حکيم .. عيدي که آبق گشته، اينک با پاي خود، خود را تسليم کرده است که: «برزوالله الواحد القهار»
و فطر آمد ... او عيد محبين رب استو نجات از دوزخ اعمال، و چه حسرتي عميق است براي زيانکاران. آنکه کوشش نکرد در غم از دست دادن فرصت و آنکه اندکي توشه بر گرفت در اندوه سستي و کاهلي؛ اما ... فطر آمد ... عيدش بر همگان مبارک! ... فطر افطاري است براي آغاز بهتر شدن ... عليک توکلت و ...