• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شب ، علي ، شهادت، قدر
  • نظرات : 45 خصوصي ، 229 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + انتظار فرج 
    مگر چه کرده بوديم که لياقت بيش از 5 سال را نداشتيم؟

    شايد به همان بهانه از بهشت رانده گشت، ما دوباره بر زمين حکومت جباران فرود آورديم.
    آنچنان زود گذشت و آنقدر سريع سپري شد که ما ذره اي از آن عظمت را در نيافتيم. او - خزانه دار علم خداوند – بارها گفته بود که «سلوني قبل ان تفقدوني» اما ما منتظران در همه عمر، ما شيفتگان با همه روح آنچنان غرق در نگاه او بوديم، آنچنان واله و شيداي او گشته بوديم که سؤال چه مي دانستيم چيست. او پاسخ کامل تر از همه سؤال هاي ما بود. وجودي برتر از همه نيازهاي ما.
    پس از او دوباره آفتاب از پشت کنگره کاخها بر آمد. نه، کدام آفتاب؟ دوباره شد دوباره تازيانه ها بالا رفت و بر پوست و گوشت ما فرونشست.
    سياهچالها که او از خاک انباشته بود دوباره از انسان پر شد. گرد يتيمي بر چهره ما نشست. زخم عميق مظلوميتمان دوباره سرباز کرد و خون تازه بر آسمان پاشيد. با جگر زهر آلود و خون دل حسن در طشت ريختيم و از گلوي حسين فواره زديم و با قطره قطره خون حسين چکيديم.
    ناله شديم و از حنجر دردآلود سجاد برآمديم و در کوره دردهاي باقر گداختيم. همان شيعيان صادق امام صادق بوديم که آواره کوه و دشتها گشتيم. سنگيني غل و زنجير را که از پوست و گوشت گذشته و تا استخوان صابر رسيده بود با سجده هاي شبانه شيرين کرديم.
    در قلب اندوهگين تک تک معصومان و مظلومان تپيديم و تنفسي دوباره را لحظه شمرديم و اکنون پس از قرنها شکنجه، دلهره، عذاب، آوارگي و شهادت دوباره پشت راست کرده ايم و نويد زندگي را زمزه مي کنيم.
    شکافي به وسعت از علي تا کنون را در نورديديم و دردي به عمق مظلوميت امامانمان را تاب آورده ايم و زخم عميق تازيانه هاي ظلم را تحمل کرده ايم تا به تصويري از علي، آخرين امام از نسل علي و منتقم خون برسيم.