• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شهر رمضان ...
  • نظرات : 33 خصوصي ، 209 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ريحانه 

    گذشت
    مـردى از اهـل شام به امام حسن (ع ) جسارت كرد. امام (ع ) سكوت اختيار نمود. هنگامى كه آن مرد از ناسزا گفتن باز ايستاد امام (ع ) به وى سلام كرد و خنديد؛ سپس فرمود:
    (اى پـيـر مـرد! گـمـان مـى كـنـم غـريـب باشى و شايد امر بر تو مشتبه شده باشد. اگر از ما رضـايـت بـخـواهـى تـو را مـى بخشيم و اگر چيزى بخواهى به تو مى دهيم وچنانچه راهنمايى بخواهى راهنمايى ات مى كنيم و... اگر ـ تا زمانى كه در اين شهر هستى ـ بر ما مهمان شوى از تو به نحو شايسته پذيرايى خواهيم كرد.)
    مرد شامى با شنيدن سخنان امام (ع ) گريست ؛ سپس گرفت :
    (شـهـادت مـى دهـم كـه تـو جـانـشـيـن خـدا در زمـيـن هستى . خدا داناتر است كه رسالتش را در چه خـانـدانـى قـرار دهـد. شـما و پدرتان تاكنون دشمن ترين بندگان خدا نزد من بوديد؛ ولى هم اكنون محبوب ترين مردم نزد من هستيد.)
    ايـن سـخـنـان را گـفـت و مهمان امام شد و تا وقتى كه در آنجا بود در محضر آن حضرت بود ودر شمار دوستداران اهل بيت عليهم السّلام در آمد..(9)
    يـكـى از خدمتكاران حضرت ، مرتكب خلافى شد كه مى بايست تنبيه شود. امام (ع ) دستور داد او را تنبيه كنند. خدمتكار گفت : مولاى من !
    (وَالْعافِينَ عَنِ النّاسِ)..(10)
    امام (ع ) فرمود: تورا بخشيدم
    خدمتكار، دنباله آيه را خواند
    (وَاللّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنيِنَ).
    امام فرمود تو در راه خدا آزادى و دو برابر حقوقت را به تو خواهم پرداخت ..(11)