سلام. به آبجي بهتر از گلم و بهتر از اين دختره آرايش كرده كه نشسته روبروي داش يوسف و ما هم روزه ايم سرمونو انداختيم پائين و ميگيم بزار بگه اين پسره چه هالو بچه دهاتي . عيبي نداره بزار بگه.
خوب آبجي جون بعد از يك ماه از روي تخت بلند شدم ديروز گچه پامو باز كردم. بماند...
فاتحه فرستادم( همين الان دارم پچ پچ زير لب ..... احد/ الهم صلي الله محمد و ال محمد). خدا رحمتش كنه ؛ روحش شاد؛
باور نكن ولي داره دستام ميلرزه ؛ آخه پنجره كامينگ بقل اين جمله است (( من براي سفر آماده ام . . .) ميدوني خيليا اينجا دوست دارن نميدوني براثي رفتن زوده.
شايد من خيلي خوب درك نكردم رابطه شما و اون خدا بيامرز رو چون هيچ وقت نه گرمي دستاي پدر رو نه شانه هاشو و نه امنيتش رو چون نداشت تفلكي به من هديه كنه منم ديگه دور اين چيزارو خط كشيدم از همون بچگي خودم اين يه پدر بهم اومد به مادرم محبت مي كردم. كار ميكردم و كلي كه بماند.
خيلي عزيز واسه من نماز و رزوت قبول درگاه حق ؛دعاي پدرت هميشه بدرقي راهت باشه آبجي نرگس عزيزم. ما رو ميدونم دعا ميكين ولي داش يوسف رو كمي بيشتر دعا كن با اون دل پاكت . منم با اين دل سياه دعا مي كنم باشد كه مستجاب بشه . مواضب خودت باش /// يا حق
يه فيلسوف كوچولو ميگه : مرگ هم عالمي است براي زندگي كه ما هنوز حقيقت اين عالم را درك نكرديم.