سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر گرامي
عرض تبريك دارم حضورتان اعياد ماه شعبان را و تشكر از اينكه محبت كرديد و به خانه من سر زديد.
در سالي كه گذشت گويا به قدر اينكه باشم و مسافر باشم را در ذهن شما به يادگار مانده ام كه باز جاي شكرش باقي است كه در خاطر بسياري اين نيز نبوده تا كنون. نمي دانم، شايد حق با شما باشد و اين از مسافر عجيب نيست كه لازمه موجوديتش آمدن، لختي درنگ، و بعد رفتن است. واقعا نمي دانم!
اما خواهرم، باورتان باشد كه در دل مسافر هميشه زنده است خاطر خوبان و از سفرهايش مگر چيزي جز ياد خوبان را به يادگار مي تواند داشته باشد؟ دفتري از نشانه هاي خوبان نيز در بخش لينكهاي خانه من هست كه با افتخار نوشته ام نام عزيزانم را در آن كه همسفر مهتاب نيز از جمله ايشان است، اگر چه ديگر نامي از مسافر در ليست خانه شما نباشد. شما در انديشه من از نيكاني و از مهربانان اين دنياي مجازي، و بي گمان در حقيقت نيز جز اين نيست كه اين را مي شود از مهر كلامتان جست.
شك ندارم اگر روزي در خارج از اين جهان نيز با شما رو در رو شوم خواهم شناختتان كه عشقي آسماني و ستودني در جاي جاي سخن و قلمتان موج مي زند و من معتقدم انسان عاشق را مي شود شناخت در ميان بقيه آدمها و اينگونه است كه مي گويم خواهم شناختتان، چرا كه مگر در بين اين همه آدم چقدر عاشق داريم كه سخت باشد تشخيص شما؟
در نوشته اخير من اگر نامتان نيست شك نداشته باشيد كه در دل من جاودانيد، آخر در اين نوشته فقط نام آنهايي آمده كه در سال گذشته
يا از نزديك به ديدنشان رفتم و يا چون ايليا و سزار ديگر در بين ما نيستند و گرنه بسيارند عزيزان دل من كه مجالي براي ذكر نام زيبايشان نبود.
خدا را چه ديده ايد، شايد قسمت بود و روزي از نزديك موفق به زيارتتان شدم آخر مسافر از اين دنياي گذرا ديدار دوستان را خوشتر دارد كه نيك مي داند گريزي از سفر نيست و مي خواهد حسرت ديدار دوستان در انتها بر دلش نمانده باشد.
و اين بار به رسم سزار، تمام.