• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : ميلاديه
  • نظرات : 33 خصوصي ، 175 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي نشان ترين پرنده 

    شب بود و چقدر طناب
    اما نه آن باش
    نه اين شاعري که...
    مادر اين را ميگويد
    دلم چيز ديگري
    فدريکو!
    آن وقت ها با خودم حرف ميزدم ، حالا با تو!
    به خشکي رسيده ايم
    به ماهيگيري که تور انداخته روي اين خط
    و ما که توي خط ديگري بوديم
    فدريکو!
    راستي آن طرفها ماه بيشتر روشن ميکند يا نگاه ؟!
    بارانداز ميشود مادري که هر دو را ؛
    فکر کرده اي به اين ~~> چقدر کودکيم که شاعريم ؟!
    فدريکو!
    جيغ بکشيم ؟
    برويم زار بزنيم دريا دلش آب شود!
    به حال اين ماه بسوزد خورشيد!
    فدريکو!
    صدايم را داري ؟!
    الو! الو! گرانادا
    نميشود حرف زد با زنده ها ... نميشود!
    شب بود و چقدر طناب!
    ادامه داشت بارانداز...

    ادامه دارد تنهايي من و

    وسعت غمهاي من تماشايي ست.....