• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شناخت خشم
  • نظرات : 48 خصوصي ، 112 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    زيباترين قلب
    روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب
    را درتمام آن منطقه دارد . جمعيت زياد جمع شدند . قلب او كاملاً سالم بود و
    هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستي
    زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند.
    مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت .
    ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست .
    مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با
    قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او
    برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستي
    جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشه‌هايي
    دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد.
    در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را
    پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند
    كه چطور او ادعا مي‌كند كه زيباترين قلب را دارد؟
    مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛
    قلب خود را با قلب من مقايسه كن ؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش
    است .
    پير مرد گفت : درست است . قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من
    هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي نشانگر
    انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام، من بخشي از قلبم
    را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم بخشي از قلب
    خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛
    اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد
    كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند.
    بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزي
    از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند .