• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شناخت خشم
  • نظرات : 48 خصوصي ، 112 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از ديروز نا حالا هرچي تلاش كرده ام تا اين پارسي بلاگ يه جورائي درست و حسابي باز بشه نميشه!قراره چند عكس از دكتر شريعتي به مناسبت سالگردش تو وبلاگ بذارم! نميدونم شما چه جوري آپديت كردين؟!!!!!!!

    اينم مطلبي راجب دكتر :

    بازجوي ساواك مينشيند روبروي دكترشريعتي ، يا بهتر بگويم دكتر را خسته و تكيده مينشانند در محضر بازجو. او بارها و بارها بازجوئي پس داد اما بازجو كماكان اصرار دارد كه شريعتي بالاخره اعتراف كند كه وقتي دستگير شده اسلحه همراه داشته است.

    بازجوئي شروع ميشود و قصه دوباره از سر گرفته ميشود ... شريعتي خسته سرانجام اعتراف ميكند كه در زمان دستگيري اسمحه حمل ميكرده. بازجو لبخند ميزند ، خستگي لابد امان متهمي كه پيش روي او نشسته ، بريده است.

    بازجو : همكاري به سود خودته! پس گفتي اسلحه داشتي؟

    شريعتي : بله!

    بازجو : چند تا؟

    شريعتي : فكر كنم سه چهار تا!

    بازجو : خيلي جالبه ! چي بودند؟

    شريعتي : همشون يه جور بودند!

    بازجو : خب! چي بودند؟

    شريعتي : بيك !