وبلاگ :
همسفرمهتاب
يادداشت :
خشم
نظرات :
33
خصوصي ،
170
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فريدون
كاش .......
كاش در شهر ما قدري آب بود
و نان بود
و كسي گرسنه نميماند
آنوقت ايمان بود ...
صداقت هم بود
.و كسي بخاطر نداشتن نان
قرين ابرهاي گريه آلود نميشد
كاش نان بود
آب بود
و كمي هم شن و سيمان
تا همه براي خود خانه اي بسازند
نه ....كمي كاه و گل هم كافي بود
يك خانه كاهگلي هم
كفايت ميكرد