و چه زيباست با نامي كه شروع كردي.
نامي كه آرامش دل و جان است..
چشمانت ميان شب و آسمان.
ميان هزار خواسته و نيايشهي مي گردد دنبال آشنا.
يك آشنا يك واسطه. يك آشناي خدا و دل.دنبال يكي از طايفه نور و پاكي.
تا شايد حرف دلت پيش خدا قربي بيابد.
تا تو و همهء آنچه در دل جاه داده اي بپزيرد.
هي مي گردي و ناگهان مي بيني كريمه اي از نور مهرباني؟
همين نزديكيست؛در شهري كه از تولد معنويت
معناي ديگري داشته است
و كسي در آنجاست كه چشم خفته را بيدار كرده.
و عاشق و بي قرار و آرام.
حرفش خانهء امن دلهاي پريشان است.
و تازه در مي يابي كه بايد بروي
حتي اگر به نيمه شب باشد.
كه خانهء بزرگان هيچگاه بروي دوستان بسته نيست.
مي روي آرام و نگران سلام مي گويي
و بعد دلت را .
دل
اين دل كه تمامي ندارد
و يادت مي آيد كه چند وقت پيش بود
كه بدون هيچ پيشينه اي دلت راتا آسمان عشقش
دوستي صفا به غروب هاي نقره اي مهرباني و شبهاي پر ازمظلوميت عشق بنامش كردي
و آنوقت يادت مي آيد كه براي نشان دادن اين شور و صفا
و آرامش كه از او داري بايد.سلامش كني.
سلام.
و هزاران سلام به بار غمهايت.
به ان همه غم که بر دوش داشتي
سلام. دخت گرامي علي(ع)
سلام زينب جان.
به مباركي نام عزيزت
روزتان مبارک.
............................
مي شود لبريز از احساس شديك شقايق در ميان ياس شدمي شود پرواز تا آغاز كــــردعقده ي دل را به شادي باز كردمي شود تا اوج زيبايي پريـــــداز شكوه عشق ايمان را چشيدمهرباني را به عالم يــــــاد داددرس شيريني به صد فرهاد دادمي شود بي آرزو هم پر كشيدموج موج تشنگي را سر كشيدمي شود دل را به درياها سپردتشنگي را تا ابد از ياد بـــــــرد ...
..............................
زنده باشي و سر خوش خانمي گل.و مشتاق يک سلام.سلام....................................خوش بحال روزگار.خوش بحال چشمه ها و دشتها و دانه ها و سبزه ها.....خوش بحال دختر ميخك كه مي خندد به ناز.خوش بحال جام لبريز از شراب...خوش بحال آفتاب..اي دريغ ا