سلام
باز هم دست خالي آمدم اما خودت بايد ببخشي.
كاش اين سفر اينچنين سخت و جانفرسا نبود، گرچه اگر اينگونه نبود، حق نداشتيم انتظار جزاي انگونه داشته باشيم.
كاش ...
ياعلي
ميگم خواهر گرامي
اين آهنگ وبلاگتان دجوري در دل شب دلبرانه است
خداوند به همگي ما توفيق شناخت خود وخدا را عنايت نمايد
التماس دعا
خسته دل نباشي صوفي
ميگم دست ما راهم بگير
دعا يادت نره
منتظر قدم سبزتان هستم يا حق
××××××××××××××××××××××××احترام گذاردن به کسي که مقامي والا تر دارد، آسان است. متبرک کسي است که به تمامي کسانــي که با آن ها روبــرو مي شود احترام مي گذارد؛ زيرا هر کس تمثالي از وجود آن يگانه ي هستي است.....****
دست هايي که ياري مي رسانند مقــدس تر از دست هايي هستند که دانه هاي تسبيح را مي گردانند****
چگونه ممکن است کسي را دوست داشت و در عين حال به او آسيب رساند؟ آن کس که در قلب خودعشق داشته باشد، قادر به آسيب رساندن نخواهد بود.***
سلام دوست عزيز خسته نباشيد .من از بابت اينکه دير به شما سر زدم معذرت ميخوام اميدوارم که منو ببخشيد نميتونستم زودتر بيام پيشت...شما باز هم مثل هميشه .زيبا.جذاب و دلنشين قلم زديد اميدوارم هميشه موفق باشيد..من هم آپ کردم منتظر حضور گرم شما هستم ...راستي من شما رو لينک کردم....لحظه لحظه زندگي همراه با عشق در تصرف انگشتان شما باد................ ××××××××××××××××××××××
با سلام . دوربين ديده بان اين بار گشوده شدن درب آزادي را رصد کرده است . خوشحال ميشوم نظرتان را درباره گشوده شدن درب هاي آزادي با ما در ميان بگذاريد .
سلام ابجي نازنينم ..چقدر مطلبت زيبا وقشنگ وگيرا بود..كلي نوشتم همشو خرد نميدونم چرا ننوشت با موفقيت ارسال شد..بازم ميام الان چشام ديگه باز نميمونه ميام تا بنويسم چي نوشته بودم
مواظب خودت باش گل قشنگم..دوست دارم يه عالمهههههههه
هر چي بگم بازم كمه
گفته بودم كه بيايي غم دل با تو بگويم يكسر
كه غم از دل برود گر تو بيايي
گر بيايي دهمت جان و نيايي كشدم غم
من كه بايست بميرم چه بيايي چه نيايي
از تنگناي محبس تاريكي از منجلاب تيره اين دنيا بانگ پر از نياز مرا بشنو آه اي خدا ي قادر بي همتا يكدم ز گرد پيكر من بشكاف بشكاف اين حجاب سياهي را شايد درون سينه من بيني اين مايه گناه و تباهي را دل نيست اين دلي كه به من دادي در خون تپيده آه رهايش كن يا خالي از هوي و هوس دارش يا پاي بند مهر و وفايش كن تنها تو آگهي و تو مي داني اسرار آن خطاي نخستين را تنها تو قادري كه ببخشايي بر روح من صفاي نخستين را آه اي خدا چگونه ترا گويم كز جسم خويش خسته و بيزارم هر شب بر آستان جلال تو گويي اميد جسم دگر دارم از ديدگان روشن من بستان شوق به سوي غير دويدن را لطفي كن اي خدا و بياموزش از برق چشم غير رميدن را عشقي به من بده كه مرا سازد همچون فرشتگان بهشت تو ياري به من بده كه در او بينم يك گوشه از صفاي سرشت تو يك شب ز لوح خاطر من بزداي تصوير عشق و نقش فريبش را خواهم به انتقام جفاكاري در عشقش تازه فتح رقيبش را آه اي خدا كه دست توانايت بنيان نهاده عالم هستي را بنماي روي و از دل من بستان شوق گناه و نقش پرستي را راضي مشو كه بنده ناچيزي عاصي شود بغير تو روي آرد راضي مشو كه سيل سرشكش را در پاي جام باده فرو بارد از تنگناي محبس تاريكي از منجلاب تيره اين دنيا بانگ پر از نياز مرابشنو آه اي خداي قادر بي همتا