و آب گريه اش براي من بود
و خواب نه ....خوابم نمي آيد ...
دامن از من كشيدي ...
و جهان تنگنايي بيش نيست براي من
نفس هر بنفشه
بوي تو دارد ...
رنگ هر گل حرف از تو دارد
من كز سوز غمت
در آتشم ...
هيمه هيمه مي سوزم
با عاشقان كه سر ياري نداري
راز دلم را تو ميداني
براي مهرباني هاي تو
هزاران شب است كه نخفتم ...
باور كن چيزي بنام خواب
با چشمانم بيگانه شد
تو از بنفشه بگو
من از تو مي گويم
از تو گفتن مرا به بهار مي رساند ...
............
باور كن ...مرا باور كن ...
مرا كه جز به تو نمي انديشم ...باور كن ...
سلام ...من ... كه نميتونم چيزي جز شعر در مقابل نوشته هاي قشنگ شما بنويسم
اميدوارم مرا ببخشيد.....
بخوبي هاتون ...به مهربوني هاتون ...سپاسگذارم ...