ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان ترا
درخشندگي قطرات اشکهاي گرم و سوزندهاي که از چشمان زيبايت
چون مرواريدي بر صورت کمي رنگ پريده ات جاري است .
بي شباهت به قطره باراني است که در دل صدف جاي مي گيرد
وتبديل به مرواريدي گران مي شود.