• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : آخرين سحاب رحمت
  • نظرات : 70 خصوصي ، 208 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باد مي آمد و دستان کپر مي لرزيد
    سرو وحشت زده از ترس تبر مي لرزيد
    يک قدم مانده به خورشيد در آن حيطه شب
    يک نفر مانده به ره وقت سحر مي لرزيد
    وحشت از پرده انديشه گذشت و دل من
    در حفاظ شب نا امن تنش مي لرزيد
    در فريبنده ترين کوچه خوشرنگ گناه
    سايه از لغزش من در پس در مي لرزيد
    پيش رو! سايه عشق است، ولي قامت من
    با همه سادگي از خوف سفر مي لرزيد

    سلام آبجي نرگس

    سال نو رو هم به شما تبريک ميگم..

    موفق باشيد