باد مي آمد و دستان کپر مي لرزيدسرو وحشت زده از ترس تبر مي لرزيديک قدم مانده به خورشيد در آن حيطه شبيک نفر مانده به ره وقت سحر مي لرزيدوحشت از پرده انديشه گذشت و دل مندر حفاظ شب نا امن تنش مي لرزيددر فريبنده ترين کوچه خوشرنگ گناهسايه از لغزش من در پس در مي لرزيدپيش رو! سايه عشق است، ولي قامت منبا همه سادگي از خوف سفر مي لرزيد
سلام آبجي نرگس
سال نو رو هم به شما تبريک ميگم..
موفق باشيد