غم زمانه خورم يا فراق يار کشم
به طاقتي که ندارم کدام بار کشم
نه قوتي که توانم کناره جستن از او
نه قدرتي که به شوخي اش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستين عقل برم
نه پاي عقل که در دامن قرار کشم
چو ميتوان به صبوري کشيد جور دوست
چرا صبور نباشم که جور يار کشم
سعدي