با عرض سلام به شما ... شما كه ديگر مارو قابل ندونستين !! و درسته راهمون از هم جداست ولي دوستي كه از بين نميره ! با خواندن اين شعر هم يك مقايسه تاريخي كنين با نوشتتون .. با آرزوي سلامتي و شادكامي شما ..........
سيمين خانموبلاگ: پاگرد - سارا محمديرييس دكمه را فشار ميدهدمردان جوان سبزپوش حركت ميكنندباتوم برقي در يك آن آدم را به جنبشهاي زنان در تمام جهان وصل ميكندزنان رسانا هستندعايقها هجوم ميآورندسيمين خانم ميگويند آرام باشيد، آرامنعره ميكشد:" تا سه ميشمارم، متفرق شويد"وقت كمي است براي آتشي كه گرفتهاست سالهايكآيا پدرش مادرش را كتك ميزده؟دو آيا پدرش او را مجبور به كاري ميكرده؟سهسيمين خانم ميگويند آرام باشيد، آرامجوان سبزپوش با سرشانههاي مقدس به سيمين خانم لگد ميزند، دختري كه كنار او استخونش به جوش ميآيد، فرياد ميكشد، فرياد عجيب و نامفهومي استتلخ و تاريخي،انگار صداي يكي از مادربزرگهايش است از دالونهايي تو در تو بيرون ميريزدشايد زني در دورهي شاه عباس، نادرشاه، ...سيمين خانم ميگويند آرام باشيد بچههاجان، آراملبخند از لبشان دور نميشودآتش خوب گرفته است دارد ميسوزاندوديگر خاموش نميشود .....!