وقتي مي فهمي لباس نو براي غلامش مي خريد و خودش لباس ِ چند تکه و وصله دارمي پوشيد ،
با خودت قرار مي ذاري که تو هم آن چه براي خودت مي پسندي بهترش را براي زير دستت و ضعيف تر از خودت بپسندي ، اما انگار فايده نداره ، دوباره فردا صبح توي مغازه يه لباس نو براي خودت مي خري و لباس کهنه رو به بيچاره اي ميدي .