من در انتهاي شب ايستاده ام ...
در انتهاي تنهايي ...
در وادي اين دشت فراخ ....
اما ...سوسويي نمي تابد از هيچ سو... ب
کدام جهت بايستم تا تو....
سوسوي عاشقانه ات را نثارم کني ...؟؟؟