دير گاهيست که ...اميد...
هم مردم را سرگرم کرده است
و به سرشان شيره ميمالد ...
به کدام اميد...
که من هرچه پيش رفتم جز تهي بودن چيزي نشناختم
و نديدم ...
تهي از هر چيز ...
قصه روز مرگي هايم بماند براي خودم ...
................/