(غــــزلک )...
آنجا باغ بود و سايه گل و عشق و بوي واژه سرخ پيراهنتميخواهم براي تو از شاخه هاي گل شعر بسرايم همين اکنون شروع کردمهمين اکنون ترا به راز گل سرخ ميرسانمبا انگشت اشاره تو تا خط آبي آسمان ميروم براي يافتن راز پنهان ستاره براي ديدن مهتابي چشمان تو براي نوشتن يک نامه عاشقانهگاهي ضريب هوشي من به زير صفر مي رسد اما از تو گفتن دوباره مرا به رهايي مي رساند از دهان تو شنيدن يک غزل بند دلم پاره مي شود بخوان غزلک نبايد بشکني بخوان غزلک ...بخوان براي من