در کودکي هرگز بال مگسي را نکند ،
به دم گربه اي
جعبه ي حلبي نبست ،
زنبوري را در قوطي کبريت زنداني نکرد ،
لانه ي مورچه اي را ويران نساخت ،
بزرگ شد
و اين همه بر سر خودش آمد !
در لحظه ي مرگ
کنار بسترش بودم !
گفت : ((_شعري برايم بخوان !
درباره ي خورشيد و دريا ،
درباره ي نيروگاه اتمي ،
درباره ي موشک ،
درباره ي عظمت انسان ...))