• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : غديرخم
  • نظرات : 31 خصوصي ، 187 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باز از لطف باغبان ازل

    بلبل طبع با هزار امل
    كرد در باغ معرفت پرواز

    گرد سرو و شقايق و صندل
    بر سر شاخ لاله و سنبل

    گه به اعلا پريد و گه اسفل
    گاه شد زير برگ گل پنهان

    گاه گل ريخت در كنار و بغل
    تشنه شهد عشق بود و از آن گشت در جستجوش مستعجل
    يافت چون ره به كوى پير خرد داد جان را به مهر او صيقل
    جرعه اى زان مى طهورش داد روح پرور شدش ز فيض ازل
    مرغ دل تارها شد از اين دام

    شد معماى بعد منزل حل
    شده قمرى خموش و گل همه گوش

    تا زند مرغ طبع بانگ غزل
    در مديح ولى اعظم حق

    حجت كردگار و صدر اجل
    ميزبان مقام اوادنى

    ثانى فرد صادر اول
    آن عدو بند كز غياب و حضور بست و بگشود دست ديو دغل
    كافرم گر خداش خوانم , ليك ذات حق را بود بزرگ مثل
    بانى بارگاه كن فيكون

    ولى كردگار عز و جل
    به جز احمد كه هست ختم رسل

    بر همه انبيا به علم افضل
    باب علم است و پيش اوست يكى

    عهد ماضى و حال و مستقبل
    بهر تبليغ حضرتش به غدير

    آمد از حق كتابتى منزل
    تا ولايت به او كند تفويض

    در بر خلق , احمد مرسل
    مرتفع منبرى به امر خدا كرد آماده از جهاز جمل
    روى دست رسول مظهر حق همچو مهرى كه سر زند ز جبل
    خصم دون ماند زير بار حسد چون گرفتار در ميان وحل
    گفت احمد كه هر كه خصم على است

    شهد گردد به كام او حنظل
    بر محبان او ز لطف خداى

    زهر, شيرين شود چو شير و عسل
    گشته از ذات كبريا ساطع

    چارده نور در يكى جدول
    همه هستند مظهر يزدان

    همه در نزد حق اعز و اجل
    هر كرا مهرشان بود در دل

    گر به خروار يا بود خردل
    روز ميعاد يوم لا يغنى

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });