• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : غديرخم
  • نظرات : 31 خصوصي ، 187 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اين عيد خوب خدا را. كه دستي از مهرباني خداوند در آن ديده ميشود

    بر شما ابجي خانمي گل..مبارك.

    و بر همه مهربانان اين ديار..

    پرواز دستهاي التماس. بر درگاه ان امام عزيز..بشمار..و بي عدد.

    اينشالله..

    زنده باشي....يا علي..

    كمترين شما صمد

    ...........................................


    منوتو بهترين خوشحالي .
    .منو و عشق تو و دستي خالي.
    اي شديدآ همهء هستي من ..
    رمز ايمان و توهي دستي من.
    تويي ان کشمکش هر روزه.
    لحظهء پر تپش هر روزه.
    منو يک جاده چشم براه.
    جاده اي از شب تا خلوت ماه ..
    اخرين خانهء اين جاده تويي.
    اتفاقي که نيفتاده تويي.
    اون که پر از خستگي اند.
    نقشي از نوعي دلبستگي اند..
    دستهايم که نياز الودن.
    همه عمر به سويت بودن.
    باز هم باش و فداکاري کن.
    ارزوهاي منو ياري کن.
    توفريبانه تر از روح مني.
    بي نسيبانه تر از روح مني.
    بي عطر تو پنجره ها دلتنگ اند.
    همهء منظره ها بي رنگ اند.
    بي تو جنگل همه جايش قفس است ..
    گل اگر خرده نگيري هوس است؟ ..
    اسمان زنداني خط خطي است.
    زندگي پاياني خط خطي است.
    با کليد نفس گرم تو بود.
    قفل قلب من اگر. نرم تو بود.
    اي بهاري که چنين ارامي.
    شاخه در شاخه همه ابهامي.
    من و اين راز گشودن از تو .
    با همين شعر سرودن از تو.
    اسمان لحظهء تنهايي تو.
    ماه اينه زيبايي تو.
    کهکشانها که درنگي دارند.
    پولک رنگ به رنگي دارند.
    هر يک آزيني. تاري از مو. ..
    يک گل تازه به کنج گيسو.
    در شب شعر نگاهت اي دوست.
    مانده ام چشم براهت اي دوست؟؟؟ .
    لب تو نقطهء اغاز وجود.
    ابرويت منحني. بود و نبود.
    در شب خالي دريا و درخت.
    موج گيسوي تو. طوفاني سخت.
    شب تو تجربه اي رويايي.
    اخرين فرصت استسنايي.
    ميرسم . ميرسم.اخر يک روز.
    به تو. اري به تو.اي عشق هنوز.
    همسفر درياها همدرد بال و پر درُناها.
    تو بشارت به پرستوهايي.
    مايه جراعت. آهوهايي.
    روح ازاد کبوترها.تو.
    رويش شاد سنوبرها تو.
    ميوه ها با تو رسيدن دارند.
    سيب ها حسرت چيدن دارند.
    با تو گيلاس با چشم بيدار.
    که نوازش کني او را يک بار.
    سبزه تا يک نفس اميخت بتو.
    سبز و سر زنده بر انگيخت زه تو.
    چشم بد تا به ابد دور از تو .
    که بُود مستي انگور از تو .؟
    لبت از نقمهء شادي لبريز.
    نفست مثل قناري يک ريز.
    چکه يي سرخي رويت اي داد؟ ...
    صبحدم در چمن لاله فتاد.
    سرخ شد لاله زه شرم رخُ تو .؟ ..
    خنده کردي و شدي پاسخ تو .
    تا که در اينه لبخند زدي.
    باورم شد که تو جادو بلدي؟ ..
    تو به جادو هم رونق دادي.
    سر. را مرتبه حق دادي؟
    اينه آه شد و مات تو شد.
    روح مهتاب شد و ماه تو شد.
    همهء هستي من ابي محض.
    اين همه ابي و مهتابي محض.
    همه مرحوم تو در چشم من است.
    زنده با تو . در چشم من است.
    ماه تو ابي جان همه چيز.؟ ..
    جان هر چيز و جهان همه چيز.
    جان هر چيز و از ان جمله غزل؟ ..
    که غزل قسمت من شد زه عزل.
    غزل آئينه دوحم بوده است.
    مثنوي گفتن من بيهوده است.
    همه را با غزلم ميخواهي..
    غزلي گر چه به اين خودخواهي؟؟..
    غزلي از عشق ائينه.غزلي تقريبآ ديرينه.
    به تماشايي از ائينه و عشق.
    محو چشمان تو هستم هر شب؟؟ ..
    محو دنيايي از ائينه و عشق؟ ..
    ميدوي غربت امروز مرا.
    سمت فردايي از ائينه و عشق.
    به نفس هات سپردم. خود را .
    به مسيحايي از ائينه و عشق.
    پيش چشمت زه عطش جان دادم.؟؟ ..
    پيش دريااي از ائينه و عشق.؟ ..
    من و تو خاطره هاي غمگين.
    (با غزلهائي از ائينه و عشق.)