وبلاگ :
همسفرمهتاب
يادداشت :
درس زندگي
نظرات :
41
خصوصي ،
392
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
همسفر مهتاب
غربت سفير حسيني
طوعه ميگويد: مدام ميديدم كه حضرت مسلم (ع) نماز ميخواند و زمزمه ميكند و ذكر ميگويد (شايد با خود زمزمه ميكند كه) اي كاش! براي پسرعمويم نامه نمينوشتم و ... اين كوفيان كه وفا ندارند.
هيچ ياري ندارم و جايي هم ندارم، حتّي مثل عموي غريبم (امام علي (ع) كه بتوانم از شهر بيرون بروم و دردهايم را به چاه بگويم.
چنان مضطر شد و ... سمت قبله نشسته (و ذكر ميگويد)
(شايد يكي از ذكرهايش اين بود كه) اي كبوتر حرم خدا! نيا كوفه، نيا كوفه، نيا كوفه.
عجيب است، چرا كه حضرت مُسلم، عاشقي است كه به خاطر عشقش يابد غريبانه كشته شود (و شايد به همين جهت) تنهايي به كوفه رفته است (به دستور امام)
در روايت آمده كه:
در مسير راهش به كوفه، قاصد و همراهي كه با او بود از شدّت تشنگي وفات نمود (از ادامهي مسير بازماند)
حضرت اين پيش آمد را به فال بد گرفت، از همين رو نامهاي براي امام نوشت و فرستاد كه: آقا جان! اگر اجازه ميدهي من برگردم.
(به دلش افتاد كه ديگر امام را نميبيند)
(شايد) امام جواب داد كه: وعدهي ما كوفه (يا شام) باشد. (امّا امام به كوفه كه نيامد)
اين چه وعده بود؟
وقتي سرِ ابيعبدالله (ع) همراه كاروان اسيران در مسير ورود به دروازه كوفه (يا شام) رسيد روبهروي سرِ مسلم (ع) قرار گرفت و ....