• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : درس زندگي
  • نظرات : 41 خصوصي ، 392 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    شكسته ناله هاي موج بر سنگ.

    مگر دريا دلي داند كه ما را،

    چه توفان ها ست در اين سينه تنگ !

    ***

    تب و تابي ست در موسيقي آب

    كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب

    فرازش، شوق هستي، شور پرواز،

    فرودش : غم؛ سكوتش : مرگ ومرداب !

    ***

    سپردم سينه را بر سينه كوه

    غريق بهت جنگل هاي انبوه

    غروب بيشه زارانم در افكند

    به جنگل هاي بي پايان اندوه !

    ***

    لب دريا، گل خورشيد پرپر !

    به هر موجي، پري خونين شناور !

    به كام خويش پيچاندند و بردند،

    مرا گرداب هاي سرد باور !

    ***

    بخوان، اي مرغ مست بيشه دور،

    كه ريزد از صدايت شادي و نور،

    قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه

    هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

    ***

    لب دريا، غريو موج و كولاك،

    فرو پيچده شب در باد نمناك،

    نگاه ماه، در آن ابر تاريك؛

    نگاه ماهي افتاده بر خاك !

    ***

    پريشان است امشب خاطر آب،

    چه راهي مي زند آن روح بي تاب !

    « سبكباران ساحل ها » چه دانند،

    «شب تاريك و بيم موج و گرداب » !

    ***

    لب دريا، شب از هنگامه لبريز،

    خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ،

    در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛

    چه بر مي آيد از واي شباويز ؟!

    ***

    چراغي دور، در ساحل شكفته

    من و دريا، دو همراز نخفته !

    همه شب، گفت دريا قصه با ماه

    دريغا حرف من، حرف نگفته !