روشن تر از ستاره
روشن ترين آيينه ام اي بهترين ترانــــه ام اي تکيه گـــاه گريه ام گريه بي بهانه ام
ابريشم نوازشــي باران خوب قصه هــــا اي از تبار عـــاطفه درياي تلخ غصه ها
روشنتر از ستـاره اي در شام تــار بي کسي
گل ميدهد در دست تـو شاخه سبز اطلسي
من ازعبورسبز تــو با بوي گل همــخانه ام با من بگو ازغصه ات بگذارسر بر شانـه ام
اي مـــادرم آيينه ام سر تا به پا ميخواهمــت
درهرشکفتن هرخزان چون يک غزل ميخوانمت
بانـوي خـوب شعر من اي بهترين المــاسها اي خنده هاي روشنت آواز خوب يـاسها
اي کوه ساکت و صبور اي گريه ات بغض زمين از پشت اشک آيينه باغ بهارم را ببيــن
اي مـــادرم آيينه ام سر تا به پا ميخواهمــت
درهرشکفتن هرخزان چون يک غزل ميخوانمت