• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خواهرم، سلام گل نرگسم

    از شما بسيار تشكر مي كنم كه آمديد و من را تا حدي از نگراني بيرون آورديد خواهرم.

    من به شما حق مي دم با اين ناملايم هايي كه بعضي از مردم ما با اين عزيزان دارند و فكر كنم باز هم خواهند داشت. ياد آن روزها بخير كه وقتي كسي مي خواست بره جبهه همه مردم از كوچك تا بزرگ پير گرفته تا جوان براي بدرقه اش مي آمدند و وقتي كه از جنگ مي آمد همه مي رفتند به استقبالش، يادش بخير.

    در آن دوران در همسايگي ما شخصي بود كه از جبهه برگشت بود ولي بر اثر انفجار دچار موج گرفتگي شده بود بعد از مدتها كه در بيمارستان بستري بود به خانه آورده بودنش، مي گفتند كه موج گرفتگيش خيلي شديد هستش دكترها براش به غير از دوا و دارو نوارهاي شاد هم تجويز كرده بودند و سفارش كرده بودند كه هيچ وقت در مكان غم قرار نگيره كه براش خيلي بده يك روز من و مادرم به ديدارش رفتيم وقتي كه صداي مادرم را شنيد خودش رفت سر ضبط صوتش و سريع خاموش كرد. از آنجايي كه مادر مي دونست دكترها واسش تجويز كرده بود بهش گفت مجيد جان به فكر من نباشد به فكر سلامتي باش ( چون داداشم چند سال بود شهيد شده بود ) آن بزرگوار در جواب گفت من نمي خوام اين دنيا باشه وقتي مادر شهيدي به ديدار من بياد و من دارم نوار شاد گوش مي كنم. بعد از مدتي حالش دوباره خوب شد و براي خداحافظي پيش ما آمد و گفت كه حالم خوب شده دوباره دارم ميرم و رفت، رفت كه رفت، رفت تا به معبود خود پيونده، رفت، وقتي كه شنيديم شهيد شده آوردنش من كه نديدمش ولي برادرش كه مي گفت شده بود يك جسد سوخته آن نامردا مجيد رو سوزنده بودند اينان اينجور افرادي بودند افرادي بودند كه با خداي خودشون معامله كرده بودند و در اين معامله هم به سودي بيشتري رسيدند. واي به حال ما.

    خواهرم من با نوشتن اين حرفا نمي خواستم شما را ناراحت كنم فقط به اين خاطر بود كه ما بايد به حال خودمون ناراحت باشيم نه به حال آنها ( همانطور كه شما به خاطر خود ما ناراحتي ) ولي چه كنيم از دست بعضي از اين افراد جامعه ما كه به اين زودي رشادتها و رزم آوري جوانان ما را به فراموشي سپردند.