• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دوستان گرامي، سلام.

    پست « قراري که برقرار نشد – 3 » چنين بروز گرديد:

    ( نرگس گفت:

    « يکي تون بگه ديگه؟، چرا طفره ميريد! »

    ابراهيم از زبان حميد آنچه را که شنيده بود، بي کم کاست براي همسرش تعريف کرد. نرگس بعد از شنيدن حرفهاي ابراهيم، سکوت اختيار کرد و چون سکوتش طولاني شد، ابراهيم رفت اتاق ديگر تا چند استکان چاي بياورد. نرگس مثل ابراهيم نخنديد، بلکه به فکر فرو رفت و جوانب گفته هاي رد و بدل شده بين حميد و ... ).

    قدم رنجه ميفرمائيد؟، با نظرات کارگشاي خود، راهنمائيمان مي نمائيد؟.

    قبلا، بسيار سپاسگزارم.

    در ضمن صاحبخانه ما چون عيالوار بود، اذيت ميشديم. نقل مکان کرديم ومحله بلاگفا را برگزيده و خانه اي نو، به اجاره گرفتيم. صاحبخانه جديد هم مانند قديمي، سخاوتمند است، پولي بابت اجاره نمي گيرد!. اي کاش همه اينچنين خانه دار ميشدند!. « خدا » را فراوان شاکريم.

    والسلام.