دوستان گرامي، سلام.
پست « قراري که برقرار نشد – 3 » چنين بروز گرديد:
( نرگس گفت:
« يکي تون بگه ديگه؟، چرا طفره ميريد! »
ابراهيم از زبان حميد آنچه را که شنيده بود، بي کم کاست براي همسرش تعريف کرد. نرگس بعد از شنيدن حرفهاي ابراهيم، سکوت اختيار کرد و چون سکوتش طولاني شد، ابراهيم رفت اتاق ديگر تا چند استکان چاي بياورد. نرگس مثل ابراهيم نخنديد، بلکه به فکر فرو رفت و جوانب گفته هاي رد و بدل شده بين حميد و ... ).
قدم رنجه ميفرمائيد؟، با نظرات کارگشاي خود، راهنمائيمان مي نمائيد؟.
قبلا، بسيار سپاسگزارم.
در ضمن صاحبخانه ما چون عيالوار بود، اذيت ميشديم. نقل مکان کرديم ومحله بلاگفا را برگزيده و خانه اي نو، به اجاره گرفتيم. صاحبخانه جديد هم مانند قديمي، سخاوتمند است، پولي بابت اجاره نمي گيرد!. اي کاش همه اينچنين خانه دار ميشدند!. « خدا » را فراوان شاکريم.
والسلام.