ماه بالا سر تنهايي من
قريه را سکوت فرا گرفته است .
دلم به بهانه ديدنت لحظه ها را مي کاود ...
زير پوست شب ...غ
زلگريه هايي سر ميدهم
ميخواهم اين سکوت را در هم شکنم
تا آوازي في البداهه خوانده باشم ..
.من سکوت را ميشکنم ...
سکوت را مي شکنم ....
سکوت را مي شکنم ... دسامبر 2005 ...///