• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    دل من يه روز به دريا زد و رفت

    پشت پا به رسم دنيا زد و رفت

    پاشنه ي کفش فرار رو ور کشيد

    آستين همّـتـو بالا زد و رفت

    يه دفه بچه شد و تنگ غروب

    سنگ روي شيشه ي فردا زد و رفت

    حيووني تازگي آدم شده بود

    به سرش هواي حوا زد و رفت

    دفتر گذشته ها رو پاره کرد

    نامه ي فرداها رو تا زد و رفت

    زنده ها خيلي براش کهنه بودن

    خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

    هواي تازه دلش مي‌خواست ولي

    آخرش توي غبارا زد و رفت

    دنبال کليد خوشبختي مي‌گشت

    خودشم قفلي رو قفلا زد و رفت