نرگس عزيزم
باز هم خانه امن است براي ورود شما عزيزان .
اين روزها كه دستم بسته بود از انجام رسالت سزار ،همه جا را گشته ام و ديده ام كه چگونه همه تلاشت اين بود كه تنهائي ميهمان دل غمديده من نشود و تو نميدانستي كه من بديدن نوشته هاي تو كه براي ديگران گذاشته اي و از آنها كمك خواسته اي چگونه از خود بيخود ميشدم و لبخندي هرچند كوتاه بر لبم مينشست.
حال دريافته ام كه با وجود مهرباناني هانند تو من هيچگاه تنها نخواهم ماند و سزار خوب ميدانست كه مرا بدست چه كساني ميسپارد.
درست است كه كج انديشان هميشه هستند اما كج انديشي آنها ما را از ايمانمان دور نخواهد كرد .
به خدا من در همين لحظات بيش از پيش به سزار ايمان آورده ام.
همو كه نام زيبايش ذكر تسبيحات روز و شبم گشته و عطر حضور جاودانه اش ، گره مشكلاتم را چون كارگشائي كاردان ،
يك به يك ميگشايد.
همو كه يادش چون شرابي ناب مرا سرمست ميكند و مرا تا آسمان هفتم صعود ميدهد.
تا هميشه عاشقانه هايم متعلق به اوست و حضورم با نام او معني ميدهد.
در آستانه دروازه سرزمين آبهاي هميشه آبي ، منتظر خوشامد گوئي به شما و ديگر عزيزان ميباشم.
بيا كه دلم براي آن سرزمين هوائي شده .
زودتر بيا .
بهار