• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هان اي شب شوم وحشت انگيز
    تا چند زني به جانم آتش ؟
    يا چشم مرا ز جاي بركن
    يا پرده ز روي خود فروكش
    يا بازگذار تا بميرم
    كز ديدن روزگار سيرم
    ديري ست كه در زمانه ي دون
    از ديده هميشه اشكبارم
    عمري به كدورت و الم رفت
    تا باقي عمر چون سپارم
    نه بخت بد مراست سامان
    و اي شب ،‌نه توراست هيچ پايان
    چندين چه كني مرا ستيزه
    بس نيست مرا غم زمانه ؟
    دل مي بري و قرار از من
    هر لحظه به يك ره و فسانه
    بس بس كه شدي تو فتنه اي سخت
    سرمايه ي درد و دشمن بخت
    اين قصه كه مي كني تو با من
    زين خوبتر ايچ قصه ايچ نيست
    خوبست وليك بايد از درد
    نالان شد و زار زار بگريست
    بشكست دلم ز بي قراري
    كوتاه كن اين فسانه ،‌باري
    آنجا كه ز شاخ گل فروريخت
    آنجا كه بكوفت باد بر در
    و آنجا كه بريخت آب مواج
    تابيد بر او مه منور
    اي تيره شب دراز داني
    كانجا چه نهفته بد نهاني ؟
    بودست دلي ز درد خونين
    بودست رخي ز غم مكدر
    بودست بسي سر پر اميد
    ياري كه گرفته يار در بر
    كو آنهمه بانگ و ناله ي زار
    كو ناله ي عاشقان غمخوار ؟
    در سايه ي آن درخت ها چيست
    كز ديده ي عالمي نهان است ؟
    عجز بشر است اين فجايع
    يا آنكه حقيقت جهان است ؟
    در سير تو طاقتم بفرسود
    زين منظره چيست عاقبت سود ؟
    تو چيستي اي شب غم انگيز
    در جست و جوي چه كاري آخر ؟
    بس وقت گذشت و تو همانطور
    استاده به شكل خوف آور
    تاريخچه ي گذشتگاني
    يا رازگشاي مردگاني؟
    تو آينه دار روزگاري
    يا در ره عشق پرده داري ؟
    يا شدمن جان من شدستي ؟
    اي شب بنه اين شگفتكاري
    بگذار مرا به حالت خويش
    با جان فسرده و دل ريش
    بگذار فرو بگيرد دم خواب
    كز هر طرفي همي وزد باد
    وقتي ست خوش و زمانه خاموش
    مرغ سحري كشيد فرياد
    شد محو يكان يكان ستاره
    تا چند كنم به تو نظاره ؟
    بگذار بخواب اندر آيم
    كز شومي گردش زمانه
    يكدم كمتر به ياد آرم
    و آزاد شوم ز هر فسانه
    بگذار كه چشم ها ببندد
    كمتر به من اين جهان بخندد