سلام عليکم
درود بيکران بر شما خواهر گرامي و بزرگوار
درد کشيده ايد و درد را خوب مي شناسيد. نوشته يتان پر از عشق و احترام خالصانه به عزيزان امت اسلامي ايران بود و اين جاي فراوان تقدير و سپاس دارد. الهي هميشه اينگونه فريادگر و سوز گو و مهر انگيز باشيد. نوک قلمتان تيزتر، در ادامه و تداومش پاينده تر، صفاي وجـــودتان بسيار و چنين گفتگو هايتان فراوان باد.
اما گله اي دارم و سوالي، چرا سياست و مذهب را به اين بحث مخلوط نکنيم؟، آيا هميشه بايد سياست را به معناي غربـــي اش « پلوتيک » معني کنيم و لابد مذهب را، راه و شيوه اي بدانيم که مداوم در جنگ و ستيز با سياست و سياست بازان است. نميشود سياست را حکومت کردن از راه درست و حتما دينــي! و رسيدگي به بندگان خدا و شايسته دانستن آنها در نظر گرفت. نميشود با فرياد و ستيز و خواستن و بقولي پاچه گرفتن حق و حقوق امت اسلامي را به حقدار رساند. چرا خجالت بکشيم!، مگر آن عزيز نگفت که اگر کسي سياست نکرد و به حق نپيوست به دين او بايد شک کرد! نگفت؟ گفت، حرف بزرگي هم زد و خيلي سنگين. پس ابائي نداريم، اگر سياسي باشيم و مذهبي، و از اين عزيزان هم به شايستگي ياد کنيم و در ترميم دردهايشان بکوشيم و جانهايشان را بيش از اين به جانهايمان آشنا کنيم. آنهم نه به خاطر اينکه مثلا ( خاک ) ما را از دست اندازي جماعتي باز مثلا ( عرب ) در امان نگاه داشتند، نه، خاک چه ارزشي دارد!، بلکه بخاطر اينکه امر ولايت را لبيک گفتند و اطاعت از امام و ولي امر مسلمين را با رشادتهايشان به جهانيان به عنوان يک راه و روش ديني اصيل و دنيا آباد کن و جان آزاد کن، معرفي کردند. ما آنها را عزيز ميشماريم و جانهاي باصفايشان را فراوان دوست ميداريم چون جنگيدند و با عشق جنگيدند و در عين اسلحه بدست گرفتن هميشه ورد زبانشان « مهدي فاطمه » ( عج ) بود. ما آنها را فقط قهرمان نمي دانيم که قهرماني فقط ارزش اين دنيا را دارد و اثرش به دوام اين دنياست و شايد هم کمتر، ما آنها را اسوه هائي ميدانيم که دلهايشان مانند پاره هاي آهن بود، ميدانيد که يعني چه!، و در خدا خواهي و خدا مداري در اوج قله هاي معرفت و قدس بودند. ارج و قرب آنها به گفتن و نگفتن و به دوست داشتن و نداشتن ما کم نخواهد شد. آنها از اين دنيا و نا پاکي هايش رهيدند و اکنون جانهايشان در پيشگاه دوست روزي ميخورند و زنده اند و هميشه زنده اند و براي زندگان نا توان اين دنيا هم مايه برکت و بخشش و مهر هستند.