• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پاي سخن امپراطور شهيد سرزمين ابهاي هميشه آبي
  • نظرات : 17 خصوصي ، 219 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اين شهيدان بودند كه الان ما در اين جامعه با آسايش زندگي مي كنيم و به راحتي در حال نفس كيشدنيم.

    همسر جانباز شيميايي تعريف مي كرد كه نميه هاي شب حال همسر به هم خورد و با زحمت زياد ايشان را به بيمارستان ..... رسانديم: اولاً وقتي نگهبان درب فهميد كه جانباز شيميايي هستش از ورود ما به داخل بيمارستان جلوگيري كرد و بعد كه با زحمت فراوان داخل بيمارستان رفتيم واي واي واي

    رفتم پيش پرستار كه كمي بكنند تا همسرم را به داخل بيمارستان ببريم، آنچنان زننده و بد با من برخورد كردند كه بي اختيار گريه كردم ولي چه كنم همسرم داشت از شدت درد ميميرد. بهشون التماس كردم و گفتم كه همسر جانباز شيميايي هستش داره از دستم ميره پرستار با وقاهت هر چه تمام به رو به من كرد و گفت: مگه من بهش گفتم برو جبهه، به من چه داره ميميره به درك بعد رفت تو اتاقي و در را از پشت بست. به ناچار دوباره همسرم را سوار ماشين كرديم و به بيمارستان ديگه رفتيم.

    خداوندا همه ما را هدايت كن تا قدر اين همه جانبازي و رشادت اين عزيزان را بدونيم و به فرزندان ما بياموزيم كه اينان چه رشادت هايي كردند و الان كه در اين كشور به راحتي زندگي مي كنيم ( البته اگه بزارن و با اجنبي جماعت رابطه دوستان نبندند ) به خاطر فداكاري اين عزيزان هستند.