تو دل يه مزرعه يه کلاغ رو سياه
هوايي شده بره پابوس امام رضا
اما هي فکر ميکنه اونجا جاي کفتراست
آخه من کجا برم يه کلاغ که رو سياست
من که توي سياهيا از همه رو سيا ترم
ميون اون کبوترا با چه رويي بپرم
تو همين فکرا بودش کلاغ عاشق ما
يه دلش ميگفت برو يه دلش ميگفت بمون
که يه هو صدايي گفت تو نترس و راهي شو
به سياهي فکر نکن تو يه زائري برو
من که توي سياهيا از همه رو سيا ترم
ميون اون کبوترا با چه رويي بپرم