همت مردانه
آشنا با آشنا، بيگانه با بينگانه ايم
دشمنان را دشمن جان، دوست را جانانه ايم
هر كجا خار نفاقي است آنجا آتشيم
هر كجا شمع محبت تافت، ما پروانه ايم
حاجيان در كعبه سر گرم طواف خانه اند
ما درون كعبه دل محور صاحبخانه ايم
مرغ دل پرواز دارد در هواي كوي دوست
وه چه آزاديم چون فارغ ز دام و دانه ايم
خوش گريزان شد خرد از بزم ما دُودي كشان
واعظا! افسانه كم گو، ما به عشق افسانه ايم
عاقلان گويند دوري كن ز عشق روي دوست
ما و از عشق رُخش دوري؟! مگر ديوانه ايم
آسمان گردش به كام كس نكرد از راه صدق
ما غلام دور جام و گردش پيمانه ايم
گفت مستان ار به جنت نيست ره شيخ ريا
گو نباشد بي ريا ما ساكن ميخانه ايم