(من از ... )...
من از جنوب چشمه عطش
من از جنوب ماسه مار
من از جنوب جنگل دکل
من از جنوب باغ ساکت خليج
من از جنوب جنگل بزرگ آفتاب آمدم
من از جنوب تشنه زي شمال آب آمدم
کنون بيا مرا ببين پدر
بيا مرا ببين کنار جنگل بلند آب
چگونه تشنه مانده ام
چگونه رخ فشرده ام به ساقه هاي دير تاب نور
در اشتياق ذره اي عطش
پدر بيا . ببين
چگونه من سوي سراب آمدم
(زنده يادمان تازه به عدم رفته . منوچهر آتشي )...///
سلام نرگس خانم اينهمه عكسها رو خو دم موقع قرار دادن در صفحه پيامتون رويت ميكنم ..ولي الان چرا نيست ؟