(في البداهه براي آواز گمشده ام )
زن... صنوبري ست
و گلوبندش ماه
زن... قامتي است
قدش سرو
زن ...شعري ست بلند و نسروده
پر از راز و رمز
زن شب است
ماه است
آسمان است
و پشت اين شب
خوابيده است
به ناز
زن... آوازي ست در آن سوي بي نهايت
من اين آواز را دوست ميدارم
دير وقتي ست
كه گم كرده ام آوازم را
پي گمشده ام ميگردم و ميگردم
زير سروي يا صنوبري
در راهي كه نميدانم
به كجا خواهم رسيد
من چه دور از غافله مانده ام
اين زمان
نوامبر دوهزار و پنج ...///
سلام ..مبارك باشه .صد سال به اين سالها
دير رسيدم .نرگس خانم
. چيزي در چنته نداشتم براي اين آپديت زيبا و جشن وبلاگ قشنگتون
نشستم و مثل هميشه يه في البداهه گفتم
هر چند چنگي بدل نميزنه
اما چه كنم كه من فقير و بينوا همين دارم ....
انشااله هميشه شاد و سر بلند و پا بر جا باشيد .