• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : شايد فردا هيچوقت نيايد.......
  • نظرات : 30 خصوصي ، 167 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عاشقي محنت بسيار كشيد

    تا لب دجله به معشوقه رسيد

    نشده از گل رويش سيراب

    كه فلك دسته گلي داد به آب

    نازنين چشم به شط دوخته بود

    فارغ از عاشق دلسوخته بود

    ديد در روي شط آيد به شتاب

    نوگلي چون گل رويش شاداب

    گفت به به چه گل زيباييست

    لايق دست چو من رعنائيست

    حيف ازين گل كه برد آب او را

    كند از منظره ناياب او را

    زين سخن عاشق معشوقه‌پرست

    جست در آب چو ماهي از شست

    خواست كازاد كند از بندش

    نام گل برد و در آب افكندش

    گفت رو تا كه ز هجرم برهي

    نام بي‌مهري بر من ننهي

    مورد نيكي خاصت كردم

    از غم خويش خلاصت كردم

    باري آن عاشق بيچاره چو بط

    دل به دريا زد و افتاد به شط

    ديد آبي‌ست فراوان و درست

    به نشاط آمد و دست از جان شست

    دست و پايي زد و گل را بربود

    سوي دلدارش پرتاب نمود

    گفت كاي آفت جان سنبل تو

    ما كه رفتيم ، بگير اين گل تو!

    جز براي دل من بوش مكن

    عاشق خويش فراموش مكن

    بكنش زيب سر اي دلبر من

    ياد آبي كه گذشت از سر من!

    سلام خواهر هميشه مهربونم

    نميدونم چرا اين شعر ايرج ميرزا رو اينجا نوشتم ....بگذريم

    فقط اومدم خداحافظي كنم و تشكر كنم بخاطر تمام مهربونيها و محبتهايي كه برام داشتي....

    هرگز فراموشتون نخواهم كرد