چرا به ياد نمي آورم ؟!هميشه ي بودن ، با هم بودن نيست .به گمانم تو حرفي براي گفتن داشتي !گفتي مراقب انار و آينه باش .گفتي از سايه روشن گريه هات ،دسته گلي بنفش براي علو خواهي آورد .گفتي براي بردن بوي پيراهنت بر خواهي گشت .چرا به ياد نمي آورم ؟!مرا از به ياد آوردن آسمان و ترانه ترسانده اند .مرا از به ياد آوردن تو و تغزل تنهايي ترسانده اند .من تازه از خواب يک صدف از کف هفت دريا آمده بودم .انگار هزار کبوتر بچه ي منتظر ،در پي چشم هات دلواپسي مرا مي گريست .