شبيه افسانه ها شده اي !
ديگر همه تو را مي شناسند .
تو هم مرا از پيرهن روشن آن سال ها بشناس !
چه خطوط تاري که در گذر گريه ها بر چهره ام نشست .
چه رشته هاي سياهي که در انتظار آمدنت سفيد شد .
چه زخم هايي که .. بگذريم !
بگذريم .. بگذريم بي بي باران !
مرا از آستين خيس همان پيراهن آشنا بشناس .