بس که جفا زخار و گل ، ديد دل رميده ام
همچو نسيم از اين چمن ، پاي برون کشيده ام
شمع طرب ز بخت ما ، آتش خانه سوز شد
گشت بلاي جان من ، عشق به جان خريده ام
حاصل دور زندگي ، صحبت آشنا بود
تا تو ز من بريده اي ، من ز جهان بريده ام