بانوي نيلي بيکرانم ديگر نمي کوبد به دربغض سنگين ابرها هم حتي نمي بارد به سر * * *گرد حسرت روي شيشه بر جا مانده استتابش اميد را از اتاق دل رانده است * * *"صبح مي شود امّاآسمان پيدا نيست" سقف نيلگونش دگر بر پا نيست * * *ابرهاي سنگدل خورشيدکم را دزديده اند............... خاکستر غم را بر آسمانم پاشيده اند * * *کوچه سار شهر دلبي صداي پاي او پوچ مانده است التهاب ثانيه ها هم حتي از آن کوچ کرده است