به ياد پدر...
بهار بود و خزانش شكسته وار شكست
شكسته باد خزاني كه اين بهار شكست
درخت سبز تنومند كوهپايه عشق
شتاب گونه تر از برگ لاله زار شكست
به جوش بود چو دريا و پر خروش و زلال
كه موج موج به چنگال صخره زار شكست
پگاه چشمه خورشيد بود و گاه غروب
فرو خزيد و به درياي انتظار شكست
شب سياه زمان بر نتافت تابش وي
كه شمع هستي او را غروب وار شكست
به سوگ شعر و غزل با شكست خامه ي او
سرود نغمه سرايان سوگوار شكست
اگر چه پستي دوران شكست قامت او
فراز قله مردان روزگار شكست
سلام نرگس جان خوبي؟
اول تسليت ميگم ...انشاا...غم آخرت باشه
دوم خيلي خيلي تشكر ميكنم كه توي اين روزايي كه مي دونم زياد حالت خوب نبوده به سرزمين نور لينك دادي....منم با اجازت لينك وبلاگ زيباتو در ليست دوستان سرزمين نور قرار ميدم....
سوم اينكه من احساستو درك ميكنم....چون خودمم پدرمو در ماه مهر از دست دادم...چند سال قبل...خدا همه پدرارو رحمت كنه....
چهارم اينكه...درسته اونا رفتن ولي زندگي هنوز تموم نشده.....و تو بايد به زندگي ادامه بدي....دوري پدر خيلي سخته و