• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : يك خزان ديگري بي تو گذشت !
  • نظرات : 11 خصوصي ، 193 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    قدم مي زنم در کوچه هاي کودکي

    مي بينمش سوار بر چرخ ، شادمان...

    رکاب مي زند به سختي ، ولي همچنان مشتاق است بگذرد از کوچه ها و خيابانها

    خسته و زخمي مي شود ، بي آنکه حس کند

    و تنها به پرواز مي انديشد با فرفره اش آنسان که بي محابا مي دود در مسير باد .

    و مي نشيند بر کشتي کاغذي اش و مي رود ...

    غرق مي شود اما باز به ساحل باز مي گردد و کشتي ديگري مي سازد.

    کوچه به انتها مي رسد بايد برگردم به اکنون و بيابم فرفره ام را

    تا شايد به پرواز درآيد بار ديگر بال شکسته ام

    بايد رکاب زد سخت ، بر چرخ زندگي ...

    و سوار شد بر کشتي تقدير تا .....

    شايد روزي به ساحل آرامش رسيد