• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : يك خزان ديگري بي تو گذشت !
  • نظرات : 11 خصوصي ، 193 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در فصل غبار گرفته غربت
    دور ترين شاخه ام اي پدر
    خزان پير از راه آمد
    و خوشه هاي شبانه ام رسيده اند
    از خيال آسماني رنگين ات
    اي دست گرم ــ ديرين ـ- دوست داشتن
    اي عشق : مرا بچين
    زمستان ــ سخت طولاني غربت
    که مي رسد
    بيداد ميکند
    سر در گريبان آورم بايد
    گرم و صبور و پايدار
    تا در کولاک ــ وحشي ـــ برف و بوران
    نطفه هاي سبز ــ بهار
    در گلوگاه ــ نفسهايم يخ نزند
    بايد بارور شوم
    تا تولدي ديگر
    در بهاري روشن از خورشيد و باران
    در زلال ــ چشمه ساران
    دشت ــ سينه لاله زاران
    باز سبزه . باز گل . باز بهاران .باز مازندران
    دور تن شاخه ام اي پدر
    براي ديدنت لحظه ها را مي شمارم


    سپتامبر2003...///