ديري ست ره به حال خرابم نمي برد
اين جام ها که در پي هم مي شود تهي
درياي آتش است که ريزم بکام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
تا کوچه باغ خاطره اي گريز پا
تا شهر ياد ها
ديگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمي برد
زنده يادمان (فريدون مشيري )...///